ساریناجونساریناجون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 1402 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

نازدونه خونمون سارینا

دخترونه ها👧🏻👧🏻👧🏻

مناجات باخدا (معبود من)

1392/8/8 0:49
197 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم.. 

خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم..

خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم ....

خدایا...توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم

روزبه تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم...

خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم 

خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم

خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد تو طلب عفوکنم.خدایا به کدامین گناه اشک شرم از دیده جاری سازم.

هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال سخن گفتنم نداد

خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پر وبالی ده تا خودش را ازاین قفس رهایی بخشدوطعم آزادی ورهایی را تجربه کند . 

خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی

خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که خودازکرده خویش آگاهم .چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.

چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است

بار الهی ها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم

خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...

خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام

بار الهی ها،توازعلاقه ی من نسبت به خودت آگاهی ومی دانی که چقدر مشتاق رسیدن توام ولی هروقت که تصمیم گرفتم که به

 

 

 

سوی توبیایم گناه به سراغم آمد و مرا ازتو دورساخت.

 

 

 

همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است.

 

بار الهی ها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره زاری که درپیش روی من است

 

می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیایدآرزوی رسیدن به تو را این بار ازمن بستاند.

 

پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مرا ازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم.

 

خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم

 

مناجات

يا رب العالمين:

 

خلوت لحظه هايم را با ياد تو پر مي کنم و اميدوارم به الطاف خداوندي ات ...

 

خدايا تويي که گره از بغض هاي حنجره ام مي گشايي و در دشتهاي وسيع معرفت جاري ام مي کني...

 

اي که هستي ام را با روشن ترين ثانيه ها رقم مي زني

 

و پنجره هاي آگاهي را بر چشمهاي شب گرفته ام باز مي کني...

 

اي خوب زوال ناپذير:

 

معاصرم کن با آينه ها تا زاويه هاي وجودم را به خانه تکاني ببرم...

 

آمده ام تا در فرم آسماني لبخندت بسوزا ني ام...

 

آمده ام تا قبولم کني...

 

من به گشودن درهاي رحمتت اميد دارم.


 

گفتم : خداي من ، دقايقي بود در زندگانيم که ھوس مي کردم سر سنگينم راکه پر از دغدغه هاي ديروز بود و ھراس فردا ،بر شانه ھاي صبورت بگذارم و آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات شانه ھاي تو کجا بود ؟

گفت: عزيز تر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي ، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه ھستي .

من ھمچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .

گفتم : پس چرا راضي شدي من براي آن ھمه دلتنگي ، اينگونه زار بگريم ؟

گفت : عزيزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند ،اشکھايت به من رسيد

و من يکي يکي بر زنگارھاي روحت ر يختم تا باز ھم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان ، چرا که تنھا اينگونه مي شود تا ھميشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راھم گذاشته بودي ؟

گفت : <> بارھا صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمي رسي ، تو ھرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود ،که عزيز از ھر چه ھست از اين راه نرو که به ناکجاآباد ھم نخواھي رسيد .

گفتم : پس چرا آن ھمه درد در دلم انباشتي ؟

گفت : روزيت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ، پناھت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ،

بارھا گل برايت فرستادم ، کلامي نگفتي ، مي خواستم برايم بگويي .آخر تو بنده ي من بودي چاره اي نبود جز نزول درد که تو تنھا اينگونه شد که صدايم کردي .

گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي ؟

گفت : اول بار که گفتي خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم ، تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر ، من اگر مي دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار مي کني ھمان بار اول شفايت مي دادم .

گفتم :مھربانترين خدا ، دوست دارمت ...

 

 

حسرت انگيز ترين کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگير.

ضروري ترين کلمه "تفاهم"است... آن را ايجاد کن.

سالم ترين کلمه "سلامتي"است... به آن اهميت بده.

اصلي ترين کلمه "اطمينان"است... به آن اعتماد کن.

بي احساس ترين کلمه "بي تفاوتي"است... مراقب آن باش.

دوستانه ترين کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

زيباترين کلمه "راستي"است... با ان روراست باش.

زشت ترين کلمه "دورويي"است... يک رنگ باش.

ويرانگرترين کلمه "تمسخر"است... دوست دار با تو چنين کنند؟

موقرترين کلمه "احترام"است... برايش ارزش قائل شو.

آرام ترين کلمه "آرامش"است... به آن برس.

عاقلانه ترين کلمه "احتياط"است... حواست را جمع کن.

دست و پاگيرترين کلمه "محدوديت"است... اجازه نده مانع پيشرفتت بشود.

سخت ترين کلمه "غيرممکن"است... وجود ندارد.

مخرب ترين کلمه "شتابزدگي"است...مواظب پلهاي پشت سرت باش.

تاريک ترين کلمه "ناداني"است...آن را با نور علم روشن کن.

کشنده ترين کلمه "اضطراب"است...آن را ناديده بگير.

صبورترين کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.

بي ارزش ترين کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.

ارزشمندترين کلمه "بخشش"است... سعي خود را بکن.

قشنگ ترين کلمه "خوشروئي"آست... راز زيبائي در آن نهفته است.

تميزترين کلمه "پاکيزگي"است... اصلا سخت نيست.

رساترين کلمه "وفاداري"است... سر عهدت بمان.

تنهاترين کلمه "گوشه گيري"است...بدان که هميشه جمع بهتر از فرد بوده.

محرک ترين کلمه "هدفمندي"است... زندگي بدون هدف روي آب است.

هدفمندترن کلمه "موفقيت"است... پس پيش به سوي آن.

بهترين کلمه" گذشت" است... آن را تمرين کن

پر معني ترين کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.

عميق ترين کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.

بي رحم ترين کلمه" تنفر" است...از بين ببرش.

سرکش ترين کلمه" هوس" است...بآ آن بازي نکن.

خود خواهانه ترين کلمه" من" است...از ان حذر کن.

ناپايدارترين کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.

بازدارترين کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.

با نشاط ترين کلمه "کار"است... به آن بپرداز.

پوچ ترين کلمه "طمع"است... آن را بکش.

سازنده ترين کلمه "صبر"است... براي داشتنش دعا کن.

روشن ترين کلمه "اميد" است... به آن اميدوار باش.

ضعيف ترين کلمه "حسرت"است... آن را نخور.

تواناترين کلمه "دانش"است... آن را فراگير.

محکم ترين کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.

سمي ترين کلمه "غرور"است... بشکنش.

سست ترين کلمه "شانس"است... به اميد آن نباش.

شايع ترين کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.

لطيف ترين کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن

گفتم : خداي من ، دقايقي بود در زندگانيم که ھوس مي کردم سر سنگينم راکه پر از دغدغه هاي ديروز بود و ھراس فردا ،بر شانه ھاي صبورت بگذارم و آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات شانه ھاي تو کجا بود ؟

 

گفت: عزيز تر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي ، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه ھستي .

 

من ھمچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .

 

گفتم : پس چرا راضي شدي من براي آن ھمه دلتنگي ، اينگونه زار بگريم ؟

 

گفت : عزيزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند ،اشکھايت به من رسيد

 

و من يکي يکي بر زنگارھاي روحت ر يختم تا باز ھم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان ، چرا که تنھا اينگونه مي شود تا ھميشه شاد بود .

 

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راھم گذاشته بودي ؟

 

گفت : <> بارھا صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمي رسي ، تو ھرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود ،که عزيز از ھر چه ھست از اين راه نرو که به ناکجاآباد ھم نخواھي رسيد .

 

گفتم : پس چرا آن ھمه درد در دلم انباشتي ؟

 

گفت : روزيت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ، پناھت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ،

 

بارھا گل برايت فرستادم ، کلامي نگفتي ، مي خواستم برايم بگويي .آخر تو بنده ي من بودي چاره اي نبود جز نزول دردکه تو تنھا اينگونه شد که صدايم کردي .

 

گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي ؟

 

گفت : اول بار که گفتي خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم ، تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر ، من اگر مي دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار مي کني ھمان بار اول شفايت مي دادم .

 

گفتم :مھربانترين خدا ، دوست دارمت ... 


 

سفارش نيكوكاران به نماز براى چيست ؟ عده اى يهودى ، پيش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و آنها،مسائلى را سوال كرده ،از جمله سوال كه چرا:خداوند عز و جل ،اين نمازها را در پنج نوبت در ساعات شبانه روز واجب نموده است ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اما وقت نماز ظهر : آن است كه آفتاب به حلقه اى كه در وسط آسمان است وارد مى گردد در اين موقع فرشته اى كه در عرش خدا در آسمان است وارد مى گردد در اين موقع فرشته اى كه در عرش ‍ خداست به حمد الهى مشغول مى گردد و خدا بر من صلوات مى فرستد و خدا واجب كرد بر من و امتم در اين وقت نماز را همانطور كه در قرآن مى فرمايد ((نماز را از موقع ظهر سياهى شب بجا آورم ))و در اين ساعت است كه در روز قيامت عبور به جهنم مى نمايند و هر مؤ منى كه در اين وقت در مسجد سجده يا ركوع يا قيام نماز باشد،خداوند بدنش را بر آتش حرام مى كند.
اما نماز ظهر: اين نماز در ساعتى است كه حضرت آدم عليه السلام را درخت ممنوعه خورد و خدا او را امر به خروج بهشت نمود او و فرزندانش تا قيامت اين نماز را بخوانند و بر امت من نيز واجب نمود و از محبوبترين نمازهايش خداست و به من امر كرد كه از ميان نمازها به نماز عصر توجهى بيشتر نمايم .
اما نماز مغرب : در ساعتى است كه خدا حضرت آدم در حالى كه فاصله بين خوردن از درخت ممنوعه تا توبه كردن او 300 سال بوده ،قبول نمود و در روزهاى آخرت هر روز مثل هزاران سال است و از رفت عصر تا عشاء حضرت آدم سه ركعت خواند،يك ركعت براى خطاء خود تو يك ركعت براى خطاء حضرت حواء و يك ركعت به عنوان توفيق توبه ،لذا خدا سه ركعت بر امت من در مغرب واجب نموده كه در اين ساعت ،دعا مستجاب مى شود و خدا وعده فرمود كه هر كه در اين ساعت از او بطلبد،مستجاب نمايد.
اما نماز عشاء:براى قبر يك نوع ظلمت است و روز قيامت نيز يك نوع تاريكى دارد خدا مرا و امتم را امر كرده به نماز عشاء تا تاريكى قبر به روشنائى تبديل شده و به من و امتم عطا كند نورانيت در موقع عبور از پل صراط و هيچ گامى قدم بر نمى دارد به سوى نماز عشاء مگر اين كه خدا بدنش را بر آتش حرام مى كند و نماز عشاء قبل از من بر پيامبران گذشته نيز واجب بوده است .
اما نماز صبح :چون خورشيد طلوع كند،بر شيطان نيز طلوع مى كند، پس خدا مرا امر كرد تا قبل از طلوع خورشيد ،نماز صبح را بجا آورم و قبل از اينكه كافرى براى خورشيد سجده كند،امت من براى خدا سجده كنند و هر چه زودتر از طلوع خورشيد نماز صبح گذارده شود نزد خدا محبوتر است و نماز صبح نمازى است كه هم ملائكه شب و هم ملائكه روز بر بر آن شاهد هستند آرى اين است سفارش رسولخدا صلى الله عليه و آله مردم را به اقامه ((نماز ))

 


 

يا رب اگر نگذرى از جرم و گناهم چه كنم ؟
ندهى گر، به در خويش پناهم ، چه كنم ؟
گر برانى و نخوانى و كنى نوميدم
به كه روى آرم و حاجت ز كه خواهم ،چه كنم ؟
گر ببخشى گنهم ، شرم مرا آب كند
ورنبخشى تو بدين روى سياهم ، چه كنم ؟
نتوانم كنم انكار گنه ، يك ز هزار
كه تو بودى به همه حال گواهم ، چه كنم ؟
بار الها كرمى ، مرحمتى ، امدادى
كاروان رفته و من مانده به راهم چه كنم ؟

 

 

 

خدا كند كه جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
مقدّسات جهان را، به زير پا ننهند
شرور و مفسد و بيدين و بيحيا نشوند
ز درس و مدرسه تعليم و تربيت گيرند
هوا پرست و طمعكار خودستا نشوند
خدا كند كه جوانان ره هُنر پويند
شكسته حال و پريشان و بى نوا نشوند
به منصبى كه رسيدندخويش گم نكنند
به نارضائى بيچارگان رضا نشوند
پى سياست بدكارگان قدم نزنند
وطن فروش و خطاكار و بد ادا نشوند
بجان و مال و بناموس كس طمع نكنند
در اين معامله هم كيش اشقيا نشوند
خدا كند كه جوانان عقيده مند شوند
سبك عيار و تهى مغز و خودنما نشوند
سر عقيده خود پاى فشارند چو كوه
بسان كاه زهر باد جابجا نشوند
 

 

خدايا! دركدام گوشه اى از جهنم اين خبيث را جاى مى دهى ؟ غزالى در ((احياء العلوم ))آورده است :
در اطراف بصره مردى از دنيا رفت هيچ كس بر جنازه او حاضر نشد ،براى آنكه او پيوسته مست شراب و غرق در جنايت بود ،همسرش وقتى كه ديد مردم جنازه او را بر نمى دارند به ناچار چند نفر باربر اجير كرد وبه آنها پول داد كه جنازه را بردارند ،وقتى كه به ((مصلى ))بردند ،هيچ كس حاضر نشد كه بر او نماز بخواند ،چاره اى جز اين نديدند كه او را به صحرا ببرند وبدون نماز دفن كنند در آن نزديكى كوهى بود كه زاهدى در آنجا سكونت داشت وقتى كه جنازه را ديد ،از بلندى فرود آمد كه بر جنازه نماز بخواند ،مردم با خبر شدند و در نماز شركت كردند و به آن زاهد اقتدا كردند پس از نماز از زاهد پرسيدند ،عجب است كه شما بر اين جنازه نماز خوانديد! گفت : بلى ديشب در خواب مى ديدم كه به من مى گويند از اين كوه پايين برو ،در آنجا جنازه اى خواهى ديد كه كسى به همراهش نيست مگر زن او،براو نماز بخوان زيرا او آمرزيده شده است .
تعجب مردم زيادتر شد زاهد از همسر وى پرسيد و گفت از سيره و روش و اخلاق او در زندگى هر چه مى دانى بگو همسرش گفت : او دائما در ميخانه بود و هميشه در شب شراب مى نوشيد زاهد گفت از كارهاى خير او چيزى امى دانى ؟ همسرش گفت : بلى ،اوبا تمام پليديهايى كه داشت ،سه كار خوب انجام مى داد
1- نيمه هاى شب وقتى كه از مستى به هوش مى آمد ،در تاريكى و تنهايى قرار مى گرفت ،گريه مى كرد و مى گفت : خدايا! در كدام گوشه از زواياى جهنم مى خواهى اين خبيث (اشاره به خودش )را جاى دهى ؟
2-وقتى كه از مستى به هوش مى آمد ،هنگام صبح لباس خود را عوض ‍ مى كرد ،وضو مى گرفت و به عنوان نماز جماعت به مسجد مى رفت وسپس ‍ به ميخانه برمى گشت .
3-هرگز خانه او خالى از يك يتيم يا دويتيم نبود .زاهد علت آمرزش او را دانست و به كوه برگش
 

 

و انى لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدى (1)
البته من بسيار بخشنده ام بر آن كس كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدايت يابد
پروردگارا، هم اكنون به سوى تو باز مى گردم و از همه گناهان بزرگ و كوچك ، پنهان و آشكار، گذشته و حال در پيشگاه تو توبه مى كنم .
توبه اى كه ديگر روى شكست نبيند و هرگز فراموش نشود.
خداوندا، تو خود در قرآن فرموده اى ، كه توبه بندگان گناهكار خويش را مى پذيرى و از گناهشان در مى گذرى و خود وعده داده اى كه توبه كنندگان را دوست مى دارى ، پس توبه ام را بپذير و از گناهانم در گذر.
بار الها، مرا از درگاه خويش نوميد باز مگردان و به همراه زيانكاران تيره بخت از پيش خود مران ؛ زيرا كه تو نسبت به گنهكاران توبه پذيرى و در حق خطاكاران پوزش خواه مهربانى .
انسان اغلب به سعادت خود مى انديشد، با اين حال كه گاهى مورد وسوسه شيطان قرار مى گيرد و به گناه آلوده مى شود و از مسير سعادت باز مى ماند. خداوند براى رسيدن به سعادت ، توبه را پيش روى او نهاده و بارها به بازگشت توصيه دارد: توبه الى الله و به طور قطع براى گناهكاران چيزى ضرورى تر از توبه وجود ندارد
اى مهربان خداى :
گم گشته ام تو بودى و كردم چو ديده باز
ديدم به آسمان و زمين و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
ديدم به هيچ نقطه تهى نيست جاى تو
خوش مى درخشد از همه سو جلوه هاى تو
اى مبداء وجود!
از كثرت ظهور، نهان شد كه كيستى
از هر چه ظاهر است ، تويى آشكارتر ... مستور نيستى
نزديك تر ز من به منى ، دور نيستى
تو آشكاره اى ... من زين ميان گُمم
كور ار نبيند، اين گنه آفتاب نيست
نقص از من است ، ورنه رُخت را حجاب نيست .
اى مهربان خداى !
در قلب من تبى است گدازان و دردناك
احساس مى كنم كه به كانون جانِ من
سوزنده آتشى است كه سر مى كشد به اوج
احساس مى كنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مى دود چو موج
اين سوز عشق توست ،
در من ، چو جان نهان
احساس مى كنم ،
درمان نسازد اين تبِ من جز دواى تو
زائل نسازد اين عطش ، الاّ لقاى تو
اى مهربان خداى !
احساس مى كنم خلائى در وجود خويش
كان را نمى برد ز ميان ، جز پرستشت
اى نازنين خداى !
احساس مى كنم كه بود در سرشتِ من
سوزنده ، يك نياز
داغ نياز را نزدايد ز سينه ام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز اين مى ، علاج نيست
مطلب عيان بود، به بيان احتياج نيست
اى مهربان خداى !
تو، راز جان و مايه سرمستى منى
تو هستى منى
در عمق فكر و پرده جانم تويى ، تويى
آرام دل ، فروغ روانم تويى

از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت
خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم
با خود فکر کرد و فکر کرد
اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ..... اگر ....... واگر
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم
گفت بخواه که دوست بداری
بخواه که دیگران را کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند د

خدايا از تو سپاسگذارم

خدايا !به خاطر اينكه هرگز تنهايم نمي گذاري از تو سپاسگذارم

خدايا !،به خاطر اينكه هرگاه در جاده زندگي قدم هايم اندكي از راه راست سست مي شود ،تو با تلنگري به راهم مي آوري از تو سپاسگذارم

خدايا !ممنونم كه هر زمان كه تو را از ياد برده و حضور سبزت را در كنارم فراموش كرده ام با نازل كردن بلايي كوچك مرا متوجه خود ساخته اي تا به ياد آورم كه در برابر اراده بيانتهايت ،هيچ چيز تاب ايستادگي ندارد

خدايا !از اينكه مي بينم بزرگي چون تو ،همواره مرا زير نظر دارد و هرگز فراموشم نمي كند ،سخت به خود مي بالم.

خدايا !با اينكهگناه كرده ام ،ناسپاسي نموده ام ،حتي گاهي از رحمت بي كرانت نااميد شده ام و بنده خوبي برايتنبوده ام ،اما تو مهربان هر زمان كه در مانده از همه چيز و همه كس شده ام ،باز هم با آغوش باز پذيرايم بوده اي و در نهايت بزرگواري ،حمايتم كرده اي!

به راستي اي پروردگار زيبا و مهربان!در برابر اين همه لطف و بخشندگي تو،چه مي توانم بگويم؟

اين همه سخاوت و كرم را چگونه پاسخ باشم؟

خدايا !شماره دفعاتي كه در نهايت ناباوري و بهت همگان از راه هاي عجيب و خارق العاده در سخت ترين و غير ممكن ترين شرايط ياورم بوده اي،از حساب بيرون است.

تو خود نيك مي داني كه بنده ات جز چيزهايي كه تو به او بخشيده اي در چنته ندارد،پس تمنا دارم در راه يافتن راه درست زندگي و به دست آوردن شادماني،عشق،آرامش و سعادت حقيقي ياري ام كني،چرا كه بدون تو هيچ ندارم و با تو از همگان بي نيازم

خداي من ! مي دانم كه با اين همه ، تو باز هم مرا دوست داري و هميشه و در هر لحظه مواظبم هستي، زيرا ين حديث قدسي ات همواره در ذهنم طنين مي افكند

((اگر آنان كه از من روي برتافتند،مي دانستند كه چقدر مشتاق ديدارشان هستم ،هر آينه از شوق جان مي سپردن

 


 

روزي مردي خواب عجيبي ديد. ديد كه پيش فرشته هاست

وبه كارهاي آنها نگاه مي كند. هنگام ورود،دسته بزرگي از

فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه هايي

را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند،باز مي كنند وآنها را

داخل جعبه مي گذارند.مرد از فرشته اي پرسيد شما چه كار

مي كنيد؟فرشته درحالي كه داشت نامه يي را باز مي كرد،

گفت اينجا بخش دريافت است وما دعاها وتقاضاهاي مردم

از خداوند را تحويل مي گيريم.مرد كمي جلوتر رفت.باز تعدادي

از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي گذارند و

آنها را توسط پيك هايي به زمين مي فرستند.مرد پرسيدشماها

چه كار مي كنيد؟يكي از فرشتگان با عجله گفت اينجا بخش

ارسال است،ما الطاف ورحمت هاي خداوند را براي بندگان به

زمين مي فرستيم.مرد كمي جلوتر رفت ويك فرشته را ديد كه

بيكار نشسته است.با تعجب از فرشته پرسيد شما چرا بيكاريد؟

فرشته جواب داد
اينجا بخش تصديق جواب است.مردمي كه
دعاهايشان مستجاب شده،بايد جواب بفرستند ولي فقط

عده بسيار كمي جواب مي دهند.مرد از فرشته پرسيد مردم

چگونه مي توانند جواب بفرستند؟فرشته پاسخ دادبسيار ساده،

فقط كافيست بگويند

خدایا شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)