دلخوشی من دخترم
سارینا وبابا ناصر عاشق محبتت بابایی سلام سارینا جان: امیدوارم آن زمان که دلنوشته های من ومیخوانی شادوتندرست وموفق باشی که آرزوی هرپدرومادری است الان که دل به نوشتن سپردم عزیزم درخواب به سرمیبردوپدرت به خانه ی جدیدمان رفته وشب نهم ماه مبارک رمضان است عزیزدلم آنقدر جذاب ودلنشین شدی وحرفهای بزرگ وبا مزه ای میزنی که نمیدانم ازکدام سخن بگویم ودنیای مادی وبقول خودم دنیای آدم بزرگها آنقدر بزرگ است که گاهی احساس میکنم درآن گم شده ام وشاید همین الان واحساس دلتنگی وترس ازدور شدن ازتو بابا راستی امروزچهارمین سالگرد ازدواج من وبابا است وبابا هردو ما رو سوپرایز کرد وادکلن برای من واسباب بازی برای نازگلم عکسش رو برات میزارم عزیزم بابا محمد جو...