خدایا باتوهستم بامن باش
شعری برای خدا
به همین سادگی رفتی بی خداحافظی
سهم تو شد دنیای تازه و سهم من شد اشك وتنهایی
چشمهای نازنینت را بستی بدون اینكه كنارت باشم
دیر شد دیر آمدم خیلی دیر اما غریب اما ناتوان ،اما بهت زده
از روزی كه رفتی هر روز خودم را نمی بخشم به خاطر آن همه
سال دوری و صبوری ،به خاطر آن همه نبوسیدن و نبوییدن
كاش بودی تا مقابلت زانو بزنم تا به اندازه ی آن همه سال
دوری سیر ببینمت ، لمست كنم ، پناهم شوی
تو را كم دارم .آن دستهای مهربانت را ،آن حرفهای آرامبخشت را
كاش میشد برگردی ،كاش میشد .........
دعایت میکنم روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
با او بگویی:با تو بودن زیباست
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
دعایت می کنم، روزی
نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر آغاز میشود
دعایت می کنم، در آسمان سینه ات ای نازنین
خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
بیاید راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی