دلنوشته مامانی
یادت هست مادر؟!؟!
یادت هست مادر؟اسم قاشق را گذاشتی قطار ، هواپیما تا یک لقمه بیشتر بخورم. یادت هست مادر؟شدی خلبان ، لوکوموتیوران، می گفتی بخور تا بزرگ بشی ومن عادت کرده بودم هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم...حتی بغض های نترکیده ام را.
محبت........
محبت مثل سکه میمونه که اگه بیفته توی قلک قلب نمیشه درش آورد...
پس برای اینکه بتونی درش بیاری باید بشکنیش.
آخه چرا ...........
خیلی وقت ها بهم میگن : چرا می خندی؟؟بگو ماهم بخندیم.
ولی چرا هیچکس نمیگه چرا غصه می خوری بگو ماهم بخوریم؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی