ساریناجونساریناجون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 1402 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

نازدونه خونمون سارینا

دخترونه ها👧🏻👧🏻👧🏻

فرهنگ لغت سارینا

سلام عزیزم باگفتن این کلمات منظور ودرخواستت روبیان میکردی وقتی کلمه جدیدی میگفتی شادی روبه ما هدیه میدادی     الو=ادو               بادکنک=بادد            لالابکنیم=لالابتنیم          خوبی=اوبی           محمد=اوممد   شیرین  =شیین                      مهرسانا=مننا&nbs...
30 آذر 1392

بهترین لحظات زندگی ازنگاه چارلی چاپلین

To fall in loveعاشق شدن ... To laugh until it hurts your stomach ...آنقدر بخندی که دلت درد بگیره To find mails by the thousands when you return from a vacation. بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری To go for a vacation to some pretty place. برای مسافرت به یک جای خوشگل بری To listen to your favorite song in the radio. به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی To go to bed and to listen while it rains outside. به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی To leave the Shower and find that the towel is warm از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه ! To clear your last exam. آخرین امتحانت رو پاس کنی To receive a...
7 آذر 1392

خدایا نذار بزرگشم!!!؟؟؟

خدایا نذار بزرگ شم!!!!!!!!!!!!!     الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟پس چرا کسی جواب نمی ده؟یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا خدا باها...
7 آذر 1392

خدایا باتوهستم بامن باش

 شعری برای خدا به همین سادگی رفتی بی خداحافظی   سهم تو شد دنیای تازه و سهم من شد اشك وتنهایی   چشمهای نازنینت را بستی بدون اینكه كنارت باشم   دیر شد دیر آمدم خیلی دیر اما غریب اما ناتوان ،اما بهت زده   از روزی كه رفتی هر روز خودم را نمی بخشم به خاطر آن همه   سال دوری و صبوری ،به خاطر آن همه نبوسیدن و نبوییدن   كاش بودی تا مقابلت زانو بزنم تا به اندازه ی آن همه سال   دوری سیر ببینمت ، لمست كنم ، پناهم شوی   تو را كم دارم .آن دستهای مهربانت را ،آن حرفهای آرامبخشت را   كاش میشد برگردی ،كاش میشد ......... ...
7 آذر 1392

آنچه پدرومادرها باید بدانند

آنچه یک پدر و مادر باید بدانند :   ۱) فرزند شما کاردستی نیست او یک انسان است ! ۲) هیچ گاه فرزندتان را تحقیر نکنید ! ۳) سربه سر او نگذاریم ! ۴) درهنگام عصبانیت نصیحت نکنیم ! ۵) فرزندتان را با خودتان مقایسه نکنید ! ۶) او را در حال ارتکاب یک کار خوب غافلگیر کنیم ! ۷) بین فرزندانتان فرق نگذارید ! ۸) او را ببوسیم ! ۹) در سرزنش او زیاده روی نکنیم ! ۱۰) صلابت و اقتدار را جایگزین خشونت کنیم ! ۱۱) حریم همسرتان را نشکنید ! ۱۲) اختلاف شما والدین ، بچه ها را جری خواهد کرد ! ۱۳) با بچه ها صمیمی باشیم اما سبک و خوار نشویم ! ۱۴) صداقت و راستی پیشه کنیم ! ۱۵) اگر وعده می دهیم حت...
5 آذر 1392

جذابیت وفعالیت سارینا جون

سلام عزیزم دراین روزها که به استقبال سرما میرویم گرمای وجود وحضورت درکنار ما حس میشود وخانه عشق راگرمتر ازگذشته شده آنقدر جذاب شده ای که حتی لحظه ای هم نمیشود چشم پوشید وهمه حرکات وکلماتت زیر نظر گرفته میشود وآنقدر با احساس صحبت میکنی که فقط دوستت دارم بنشینم گوش دهم وباتو بگویم سوالات متدوالی میپرسی این چیه ؟ کسی بامن صحبت کند زود میگویی؟چی گفت؟؟ دوستت دارم وعاشقانه به خود میببالم وخدا را شاکرم که این همه نعت به من عنایت کرده فرزند صالح * شوهر عاشق*مادر نمونه وفداکار*برادرمهربان*وخانواده شوهر مهربان و واقعا نمونه خدایا شکرت ...
3 آذر 1392

کودکم

هفت تا مداد رنگی من توی جعبه دارم مثل رنگین کمان رنگاشو می شمارم هفتا پرنده با هم تو لانه ای نشستن مثل روزای هفته هر یک به رنگی هستن مهربانتر از مادر مهربانتر از بابا مهربانتر از آبی با تمام ماهیها مهربانتر از گلها با دو بال پروانه مهربانتر از ابری با گیاه،با دانه مهربانتر از خورشید با گل و زمینی تو تو خدا،خدا هستی من یک کتاب دارم پراز گل وستاره     یک خانه ی عروسک هزار تا قصه داره   کتاب خوشگل ما قصه میگن برامون قصه ی مادر بزرگ   تو شبهای زمستون       هرکی کتاب می خونه   ...
29 آبان 1392